یه مدت پیش صفحه هاتف خوندم،یه چالش برگزار کرده بود فشار روم بود و نمیتونستم شرکت کنم اما امروز متوجه شدم که تایم شرکت در چالش تمدید شده.
راستش من اگر بخوام از اولش بگم که حدودا باید تا فردا صبح بشینم و تایپ کنم.
دلچسبیه آشنایی با وبلاگ اون جایی خودشو نشون داد که کسایی رو پیدا کردم که شاید مثل خودم فکر میکنن،وبلاگ به من قانون رابطه هارو یاد داد.
وبلاگ من رو با خیلیا اشنا کرد.اینجا بزرگ شدم و احساس میکنم اینجا دقیقا شبیه خونمه،خاطرات تلخ و شیرین وبلاگ هم اشک میاره هم لبخند.چهارسال خاطره!
چه کراش هایی که زده نشد،چه گریه ها که پای پنل نکردم،چه فحشایی که به خودم ندادم.
وبلاگ منو به خودم شناسوند،فهمیدم کیم،چی دوست دارم،یه ادمه کتاب نخون رو تبدیل کرد به یه ادمی که هرازگاهی کتاب میخونه و با شوق زیاد کتاب میخره.
تنها کسی که همیشه با من بود وبلاگ بود!
وقتایی که از خودم متنفر بودم و چشمم رو،رو به همه چیز بسته بودم.
اینجا همیشه به من یه فرصت داد و گذاشت که خودمو پیدا کنم.
من اینجا کسایی رو دارم که با عزیزانم در دنیای حقیقی برابری میکنن.
+اگر دوست داشتید شماهم بنویسید.
عنوان زیاد مرتبط به پست نیست و داد دل منِ چون واقعا نوشتن یه عنوان خوب برای پست ها چیزیه که یادم رفته.
کتاب"عطیه برتر"از پائولو کوئلیو امروز تموم کردم.
یه مقداری حس میکردم قبلا خوندمش حسی بهم میداد که موقع خوندن کتاب"پدران،فرزندان،نوهها"داشتم.
برشی از کتاب:
《چرا دلمان میخواهد تا ابد زنده باشیم؟زیرا امیدواریم در آینده کسی خواهد آمد که ما از دل و جان دوستش داشته باشیم.چون میخواهیم روز دیگری در کنار کسی که دوستش داریم زندگی کنیم.چون میخواهیم کسی را پیدا کنیم که لیاقت عشق واقعی مارا داشته باشد و بداند چطور عشقی که سزاوارش هستیم به ما بدهد.
به همین علت،وقتی کسی احساس میکند،هیچکس دوستش ندارد،دلش میخواهد بمیرد و تا وقتی که اطرافیانش اورا دوست دارند، زندگی خواهد کرد.
چون زندگی کردن یعنی عشق ورزیدن.》.
+تایم خالی و منم و کلی کتاب نخونده =)
شماها برام بگید که دارید چیکار میکنید؟
قریب به یازده ماه گذشت و من حالا تمومش کردم!
باید دستی به سر و روی اتاق بکشم و یه چندتا کتاب نخونده بردارم :)))
"خودت باش دختر" رو چندباری توی خوابگاه برش داشتم و چند صفحه خوندم اما امروز بلاخره دست از تنبلی کشیدم،کتاب خوبی بود،بیشتر میشه گفت به درد مامانا میخوره اما برای خانومای جوانی که خیلی چیزهایی که نویسنده بهشون اشاره میکنه تجربه نکردن هم خیلی کمک کننده س.
محتوای شیرین و صادقانه.نگاه واقع بینانه به زندگی!و در آخر زندگی بدون نقصی وجود نداره!
«فقط خودتان هستید که قدرت تغییر زندگی تان را در دست دارید.»
کافیه فقط همین رو درک کنیم.
یادم نیست چند روز پیش شروعش کردم. کتاب"موشها و ادمها"رو میگم.ولی امشب یعنی همین الان تموم شد.غم انگیز و غم انگیز و غم انگیز.
دلم میخواد به بهانه غم انگیز بودن کتاب یه مقدار گریه کنم اما نشد.
کارای عقب افتاده م این چندروز انجام دادم یه سری دیگه هم مونده که قبل از تموم شدن این هفته روال میشن.
نمیدونم اگر کتاب های نخونده شده ی توی قفسه هام نبود باید چیکار میکردم.
حس عجیبی دارم قسم به مقدسات که انگار نه انگار بهاره.
بهارهستا شکوفه و گل و قشنگی هست اما بهار نیست.
سال پیش این موقع ها داشتم لیست میکردم کتابایی که خوندم با غرور به لیست نگاه میکردم و میگفتم سال بعد از اینم پر پیمون تره!دریغا که امسال خجلم.
هی از خودم میپرسم واقعا؟تهی واقعا؟همینقدر؟دیگه شده،کنکور و شلوغ بازیای احساسی و دانشگاه و امتحانا مجال نداد.
کتاب درسی زیاد خوندم اونا حیف حساب نیست D:
چالش #قول_سال_نو هم به دعوت دوستان :
راستش امسال میخوام روی بهبود خُلق و عزت نفسم کار کنم و بیشتر با خودم اشنا شم،کتابای نخونده م رو تموم کنم.
روابطم مدیریت کنم و از زندگی لذت ببرم =)
راستی تا فراموش نکردم اینم شعری با صدای خش خشی من در پایان پادکست شماره 15 هاتف عزیز میتونید در صورت تمایل پادکست رو گوش کنید :)
خلاصه که امیدوارم از تمومی مشکلات زندگیمون نجات پیدا کنیم و حالمون خوب شه.
امسال قشنگ باشه براتون.
درباره این سایت